بخش اوّل: حضرت زهرا(س) از آغاز تا هنگام هجرت به مدینه| ۳
هجرت فاطمه(س) همراه علی(ع) به مدینه
حضرت زهرا(س) شاهد آزارها و فشارهای مشرکان نسبت به پیامبر(ص) بود، او این خبر را شنید که مشرکان تصمیم گرفتهاند شبانه دور خانهی پیامبر(ص) را که خود نیز در آن خانه میزیست، محاصره کرده و آن حضرت را بکشند، قطعاً آن شب برای حضرت زهرا(س) بسیار ناگوار و تلخ بود، گرچه پیامبر(ص) با توکّل به خدا، با تاکتیک مخصوص مخفیانه از خانه خارج شد و به سوی غار ثور رفت و در آنجا مخفی شد و از آنجا به مدینه هجرت کرد، ولی افراد خانوادهی پیامبر(ص) در خطر شدید دشمن بودند، حضرت علی(ع) در رختخواب پیامبر(ص) خوابیده بود، مشرکان مقارن سپیدهی سحر، محاصرهی خود را تنگتر کردند و با شمشیرهای آخته به طرف بستر پیامبر(ص) آمدند، ولی ناگهان دیدند حضرت علی(ع) سر از بستر برداشت، دریافتند که پیامبر(ص) از مکّه خارج شده است، حضرت علی(ع) را رها کرده و به جستجوی پیامبر(ص) پرداختند.
حضرت علی(ع) در نیمههای شب بعد، به طور مخفیانه خود را به غار ثور رسانید، و با پیامبر(ص) ملاقات کرد، پیامبر(ص) به او فرمود: «امانتهای مردم را که در نزد ما است به صاحبانشان برسان و چند شتر خریداری کن و دخترم فاطمه(س)، و بانوان دیگر یعنی فاطمه بنتاسد و فاطمه دختر زبیربن عبدالمطّلب و هر کس از بنیهاشم را که مایل به هجرت است، با خود به مدینه بیاور.
حضرت علی(ع) به همهی این سفارشها عمل کرد، سپس با همراهان به طور مخفی از مکّه به سوی مدینه هجرت نمودند.
حضرت زهرا(س) که در این هنگام حدود هشت سال داشت، همراه بانوان دیگر، در پناه حضرت علی(ع) روانهی مدینه شد، در مسیر راه علی(ع) به ساربان به نام «ابو واقد» که شتران را تند میراند، فرمود: «با آرامش حرکت کن، مبادا به بانوان آسیب برسد، آنها ناتوانند، رعایت حال آنها را داشته باش».
ابو واقد گفت: «از اینرو تند میرانم تا مشرکانی که ما را تعقیب میکنند به ما نرسند»...
کاروان وقتی که به سرزمین ضجنان رسید، هفت نفر از سواران مشرک به سر رسیدند و گستاخانه به علی(ع) گفتند: «کجا میگریزی، مگر ما میگذاریم این زنان را همراه خود ببری؟!»، همین که آنها خود را به زنها نزدیک کرده تا آنها را اسیر کنند و به مکّه بازگردانند، حضرت علی(ع) به سوی آنها شمشیر کشید و درگیری شدید رخ داد، سرانجام مشرکان عقبنشینی کرده و از راهی که آمده بودند بازگشتند، بدینگونه حضرت زهرا(س) با همراهان راه طولانی و پرخطر هجرت را پیمودند، و در مسیر همواره به عبادت خدا و راز و نیاز اشتغال داشتند تا این که در روز دوشنبه ۱۲ ربیعالاوّل در دهکده «قُبا» نزدیک مدینه به پیامبر(ص) (که سه روز جلوتر به آنها رسیده بود) رسیدند.[1]
پیامبر(ص) در دهکدهی قبا فرموده بود: «وارد مدینه نمیشوم تا برادرم (علی) و دخترم (فاطمه) به من بپیوندند[2].
به این ترتیب حضرت زهرا(س) پس از تحمّل خطرها و رنجها، و پس از چند شبانه روز فراق پدر که رنج آن دشوارتر از رنجهای دیگر بود، با چشمی اشکبار به پدر پیوست، پیامبر(ص) از دیدار علی(ع) و از دیدار دخترش حضرت زهرا(س) بسیار شادمان شد، و آیه ۱۹۵ سورهی آل عمران، در شأن و پاداش این هجرت انقلابی و پرشور، نازل شد، که در بخشی از این آیه میخوانیم:
«فَالَّذِينَ هاجَرُوا وَ اُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ اوذُوا في سَبِيلِي وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا لَاُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیيِّئاتِهِمْ وَ لَاُدْخِلَنَّهُمْ جَنّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْاَنْهارُ ثَواباً مِنْ عِنْدِاللّهِ وَاللّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ:
آنان که در راه خدا هجرت کردند، و از خانههای خود بیرون رانده شدند، در راه من آزار دیدند، و جنگ کردند و کشته شدند، قطعاً گناهان آنها را میبخشم، و آنها را در بهشتهایی که در زیر درختان آنها نهرها جاری است، وارد میکنم، این پاداشی است از طرف خدا، و بهترین پاداشها در نزد خدا است».[3]
آری در آن هنگام که دختران جوان، غرق در آلودگیها بودند و حتّی لحظهای در فکر هدایت و نجات بشر نبودند، فاطمه(س) در خردسالی با تحمّل رنجها و دشواریهای طاقتفرسا، به یاری پدر شتافت تا در هدایت و رهبریهای نجاتبخش او، سهمی داشته باشد، و خفتگان را از غفلتها و کژ راههها هدایت کرده و نجات دهد.
مثلّث شخصیّت حضرت زهرا(س)
از نظر روانشناسی مسلّم است که: «سه اصل در تشکّل شخصیّت انسان – به خصوص در ده سال نخست عمر – نقش اساسی دارد: ۱- وراثت ۲- تربیت ۳- محیط».
تکوین وجود حضرت زهرا(س) از این سه اصل به طور کامل، بهرهمند بود، او ارزشها را به طور وفور، از پدر و مادر به ارث برد، و تحت تربیت و نظارت دقیق پیامبر(ص) بزرگ شد، و در هالهی محیطی که او میزیست، سرشار از نور و صفا و عظمت انسانی بود.
در میان این سه اصل، اصل دوّم، عامل مهمتر و فراگیرتر برای رشد و ترقّی است، در رابطه با این اصل، پیامبر(ص) تا آخر عمر، به حضرت زهرا(س) توجّه عمیق و جدّی داشت، به عنوان نمونه:
۱- روزی حضرت زهرا(س) از رسول خدا(ص) تقاضای انگشتر کرد، پیامبر(ص) به او فرمود: «آیا بهتر از انگشتر به تو نیاموزم؟، هنگامی که مشغول نماز شدی، از درگاه خدا تقاضای انگشتر کن، که تقاضایت روا میشود».
فاطمه(س) به این دستور عمل کرد، صدای منادی حقّ را شنید که به او گفت: «انگشتری که میخواستی در زیر جانمازت میباشد».
حضرت زهرا(س) گوشهی جانماز را بلند کرد، انگشتر یاقوت گرانبهایی را دید، آن را برداشت و در انگشتش نمود و خوشحال شد، هنگامی که همان شب به بستر خواب رفت و خوابید، در عالم خواب دید که در بهشت است، در آنجا سه قصر بینظیر بهشتی دید، پرسید، این قصرها از آنِ کیست؟، گفته شد: «از آن فاطمه دختر رسول خدا(ص) است»، فاطمه(س) به گردش پرداخت، در میان یکی از آن قصرها تختی را دید که به جای چهارپایه، سه پایه دارد [و آن تخت با آن زیبایی روی سه پایه، متمایل شده است] هنگامی که صبح شد، نزد رسول خدا(ص) آمد و ماجرای خوابش را تعریف کرد، پیامبر(ص) با این گفتار عمیق، دخترش را موعظه و تربیت کرد:
«ای فرزندان عبدالمطّلب! دنیا هدف شما نیست بلکه آخرت و امور معنوی هدف شما است، وعدهگاه شما بهشت است، شما را به دنیای فانی چکار؟»، آنگاه به فاطمه(س) فرمود: آن انگشتر را به جای خود (زیر جانماز) بازگردان، فاطمه(س) چنین کرد، و سپس خوابید، در عالم خواب دید به بهشت وارد شده، و در همان قصر گردش میکند، کنار تخت آمد و آن را روی چهار پایه مشاهده کرد، از راز آن پرسید، گفته شد: «انگشتر را رد کردی، و این پایه چهارم در جای خود قرار گرفت و تخت به شکل آغاز خود برگشت».[4]
۲- اسماء بنت عمیس میگوید: در محضر حضرت زهرا(س) بودم، رسول خدا(ص) وارد شد، گردنبندی از طلا در گردن حضرت زهرا(س) دید، که علی(ع) آن را از سهمیّه خود از بیتالمال خریده بود، فرمود: «ای فاطمه مراقب باش که مردم نگویند دختر محمّد(ص) زیور طاغوتیان را در گردن نموده است؟».
فاطمه(س) هماندم آن گردنبند را از گردن بیرون آورد و فروخت، و با پول آن بردهای خرید و آزاد کرد.
پیامبر(ص) از این کار حضرت زهرا(س) شاد گردید.[5]
۳- کارهای خانه، و بچهداری و تهیّه نان (با آرد کردن گندم و خمیر کردن آن و پختن...) برای حضرت زهرا(س) دشوار بود، و نیاز به یک خدمتکار داشت، حضرت علی(ع) وقتی که زهرا(س) را در فشار دید تا آنجا که دستهایش تاول زده بود، و لباسهایش تغییر رنگ داده و پر از گرد و غبار شده بود و...، به فاطمه(س) فرمود: «شایسته است که نزد پدر روی و از او تقاضای خدمتکار کنی، تا تو را در کارها کمک کند».
حضرت زهرا(س) نزد پدر رفت و تقاضای خدمتکار کرد، ولی پیامبر(ص) به او فرمود: «آیا میخواهید به شما چیزی بهتر از خدمتکار بیاموزم؟ هنگامی که به بستر خواب رفتید ۳۳ بار «سُبْحانَ الله»، و ۳۳ بار «اَلْحَمْدُلِلّهِ» و ۳۴ بار «اَللهُ اَکْبَرُ» بگوئید».
فاطمه(س) به این دستور عمل کرد، و سه بار گفت:
«رَضِیتُ عَنِ اللهِ وَ رَسُولِهِ:
از خدا و رسولش خشنود شدم».
حضرت علی(ع) به او فرمود: «تو به حضور رسول خدا(ص) برای مطالعهی امور دنیا رفتی، آن حضرت پاداش آخرت را برای ما پسندید و به ما عطا فرمود».[6]
پیامبر(ص) هرگاه به سفر میرفت، آخرین نفری که با او خداحافظی میکرد فاطمه(س) بود، و هنگامی که از سفر باز میگشت، نخستین کسی که با او دیدار مینمود، فاطمه(س) بود، در یکی از سفرها هنگامی که بازگشت، طبق معمول به خانهی فاطمه(س) آمد، دید فاطمه دو عدد دستبند نقره در دست نمود، و پردهای را بر در خانهاش آویزان نموده است [با توجّه به این که وضع اقتصادی مردم، بسیار در سطح پایین بود].
پیامبر(ص) در خانه فاطمه(س) اندکی نشست، ولی مانند سابق به فاطمه(س) توجّه ننمود، سپس پیامبر(ص) رفت، فاطمه(س) با هوشیاری مخصوصی که داشت مطلب را دریافت، سخت نگران شد و گریه کرد و هماندم دستبندها را از دستش درآورد، و پرده را از در خانه گرفت و فرزندانش حسن و حسین(ع) را طلبید، و دستبندها را به یکی از آنها و پرده را به دیگری داد و به آنها فرمود: «نزد پدرم بروید و سلام مرا به او برسانید، و به آن حضرت عرض کنید که ما در غیاب تو، جز اینها را بر زندگی خود نیفزودهایم، اینک اینها را آوردهایم اختیار با شما است».
حسن و حسین(ع) به محضر پیامبر(ص) رسیدند و پیام مادر را به آن حضرت ابلاغ کردند، پیامبر(ص) آنها را نوازش نمود، سپس دستور داد آن دو دستبند را به چند قطعه شکستند، آن قطعهها را بین مهاجران تهیدست، تقسیم نمود، و بعد از آن دستور داد از آن پرده چند پیراهن تهیه کرده و به برهنگان دادند، آنگاه فرمود: «خداوند فاطمه(س) را رحمت کند، خداوند به جای این پرده (که از آن چند نفر برهنه را پوشانید) لباس بهشتی به فاطمه(س) بپوشاند، و به جای این دو دستبند، او را با زیورهای بهشت، بیاراید».[7]
از این نمونهها به خوبی فهمیده میشود که پیامبر(ص) عملاً، رفتار حضرت زهرا(س) را نظارت میکرد، و او را تربیت مینمود، و خصلت زهد و پارسایی را که خشت آغازین رشد و ارتقاء به مقامات عالی معنوی است، به او میآموخت، و فاطمه(س) را شایسته بروز کمالات مییافت، و فاطمه(س) نیز با کمال اشتیاق و آگاهی، از آموزشهای عمیق پدر، استقبال میکرد.
فاطمه(س) شبیهترین افراد به رسول خدا(ص)
بر همین اساس، فاطمه(س) شاگرد ممتاز پیامبر(ص) بود، و در گفتار و رفتار و حرکات، شبیهترین انسانها به آن حضرت به شمار میآمد، چرا که فاطمه(س) در پرتو تربیت و آموزش دقیق پیامبر(ص) رشد و نمود کرده بود.
عایشه (یکی از همسران پیامبر) میگوید:
«ما رَأَیْتُ مِنَ النّاسِ اَحَداً اَشْبَهُ کَلاماً وَ حَدِیثاً وَ سَمْتاً وَ هَدْیاً وَدَّلاً بِرَسُولِ اللهِ مِن فاطِمَةَ (س):
هیچ کس را ندیدم که در گفتار و شیوهی سخن گفتن و منش و روش شبیهتر از فاطمه(س) به رسول خدا(ص) باشد»[8] و نیز عایشه میگفت:
«اَقبَلَت فَاطِمَة تَمشِی کَاَنَّ مَشیَتَها مَشیةَ رَسُولِ الله:
فاطمه(س) به سوی پیامبر(ص) آمد، به گونهای راه میرفت که گویی رسول خدا(ص) راه میرود».[9]
خودآزمایی
1- آیه ۱۹۵ سورهی آل عمران به چه منظور نازل شد؟
2- سه اصل که از نظر روانشناسی در تشکّل شخصیّت انسان – به خصوص در ده سال نخست عمر – نقش اساسی دارد را نام ببرید؟
3- زمانیکه حضرت زهرا(س) نزد پدر رفت و تقاضای خدمتکار کرد، پیامبر(ص) به ایشان چه چیزی آموختند؟
پینوشتها
[1] اقتباس از بحار، ج ۱۹، ص ۶۲ و ۶۶ – کامل ابن اثیر، ج ۲، ص ۷۵.
[2] اعیانالشّیعه، ج ۱، ص ۳۱۰.
[3] بحار، ج ۱۹، ص ۶۷ – مجمعالبیان، ج ۲، ص ۵۵۹.
[4] بحار، ج ۴۳، ص ۴۷.
[5] بحار، ج ۴۳، ص ۸۱.
[6] همان مدرک، ص ۸۳ و ۸۵.
[7] بحار، ج ۴۳، ص ۸۳ و ۸۴.
[8] همان مدرک، ص ۲۵ و ۲۴ – اعیانالشّیعه، ج ۱، ص ۳۰۷.
[9] مناقب ابن ابیطالب، ج ۳، ص ۳۶۲.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت